دیموکراسیی کم بند (!)
مصلح سلجوقی مصلح سلجوقی

می خواهم بنویسم ، اما چرا باید بنویسم ؟ دلم نهیب می زند که کلامی را باید آغاز کنم و دربستر واژه گان ادب پارسی ، پروازی بر آرم و دروازه های زندان  های از پیش ساخته شده را به تیر واژه گان ادب پارسی بربندم و گوینده گان ناباور هردم گوی را به کمال این واژه گان ، نظاره گر سازم .

نمیدانم از چه بنویسم و با کی و از کجا سر کلامم را باز کنم که دیگران بدان نخراشند و نخروشند . اگر با کلام روز به گفته آیم ، پس همان است که دامن دیموکراسی را باید بالا زد و بر آن اندیشه کرد که از کدام ره وچگونه به آن پرداخته شود  . اگر کلامی ازبی بند بودن دیموکراسی بر زبان رانده شود  ، از آنهایکه به نیم بند بودن آن اعتقاد دارند بی خبر مانده ام و کلامم  بر مبنای علم البیان که گفته اند:  " کلام را باید به مقتضای حال گفت " نبوده است و گیرم که بر این دوبند گیر مانده باشم ، گویا از کم بند بودن دیموکراسی ، کلامی به میان نیامده است . پس سخن را باید به مقتضای حال گفت که دیگران بر تو ببخشایند و زبان را به اطناب نگشایند .

 کلام را از  دیموکراسی آغاز می کنم  ـ این موجودی که در قرن بیستم پا به عرصه ی دهان نهاد ـ جمعی را به این باور کشانده است  که گویی میتوان  ستر بودن خویش را در هر کجا و هر مکان نادیده بگیرند و چنان نمایند که گویی پیام دیموکراسی برای نسل قرن بیستم ، چنین بوده است .ارمغان این کلام بی بند ، برای بسیاری ، به نوعی که خودشان می خواهند باز تاب میابد و چنان است که دیوانه وار خود را بر تابوت این مرده ی دفن شده می چسپانند تا مدعای کلام خویش را به آن پیوند زنند و ذهنیت دیگران را از محدوده ی عمل کرد خویش ، دور نگهدارند . از غاصبین قدرت تا کاتبین دفتر کلام خویش را از روزنه ی دیموکراسی بیرون می دهند و کار خویش را چنان که می خواهند بر مردم به زور می قبولانند . گپ های  مغرضانه  را در بُعد های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنکی رنگ می زنند  و هر آنچه که به خواست گاه شئونیستی شان دخل به هم رسانده است از این مجرا به  خورد دیگران می دهند.  درعرصه ی زبان و ادب پارسی چنان اند که ناخوانده دعوی پیش خوانی دارند و زبان را از مبدأ خود به کرسی گرامر خود ساخته بالا می برند و هر زحمتی  را که دیگران بر گرامر زبان به خرج داده اند و آنرا در قالب های گرامری به اساس و ستون رسانده اند ، از خواستگاه خویش آنرا بی اساس میدانند و  چنان استدلال می دارند که گویا  واژه ی دانش در ادب پارسی خود بی اساس بوده و مشتقات آن نیز قصد تسخیر سر زمین به تسخیر داده شده را ، دارد . از طرفی نیز به سایه ی دیموکراسی چند بندخویش چنان می نمایانند که گویا همین چند واژه است که سر زمین مان را به بد بختی کشانده است .

در گرامر ادب پارسی به یک اصل بر می خوریم که آنرا برخورد اضاقت نسبتی دانند وچنانکه گویند نسبتی را می گشاید تا باشد که شناخت بهتر از منسوب صورت کیرد و این خود در تمام موارد ی که نسبتی وجود داشته باشد ، صدق می پذیرد و گویندگان  با اضافه کردن یک واژه درآخر اسم ، تفهیم کلام خویش را بر شخص مقابل به کرسی می نشانند واین  خود در ایجاز کلام نیز سهولت ایجاد می نماید . در میدان های بی اساس گفتگو های بی مورد و شماتت های بی مقدار، از شهم تا حشم این اصل برای شان  ــ در فضای دیموکراسی چند بند ــ ناخوشایند افتاده است و زبان گشوده اند تا دهانی که از ما است ، بردوزند و در محدوده ی به تسخیرداده  شده ی دیموکراسی چند بند شان ، حتی نباید کسی نامی از معادله یی نسبی البرت آین اشتین نیز بر زبان آرد که شاید ایشانرا بیازارد.

دیموکراسی نیم بند هم از زبان همین حاکمان پرزر و زور گه گاهی شنیده می شود که گویا قصد بر آن است تا در این ویرانه ، از نو یکصد و هشت کشور دیگر به کمک اینان بشتابد و این موجود نیم بند را در نواحی گرم سیر بالا قلعه ــ در چهل درجه حرارت ــ به پختگی رسانند و برادران ناراضی خویش را بر سر ترتیب معادلات نَسَبی ، دور این موجود حرارت دیده جمع نمایند. از سوی دیگر  براین  اصل استوار است که قدرتمند بودن اشکال ضد دیموکراتیک را از نرم بودن این نیم بند میدانند و هر از گاهی در لقمه های چرب شئونیستی ، مصدر انرژی یی می شود که بدان از پس معرکه بر آیند و با زور این انرژی ،  امثال گرامر زبانی را که خود بدان زبان معتقد نیستند ، کمر شکن بسازند و بر گوینده گان آن نام های از زبان های دیگر به زور پیشکش نمایند و در محکمه های قومی و خانگی خویش جمعی را حکم بر اعدام دهند ، یا زبان از دهان  بدر آرند  و یا دهان بر زبان بر دوزند .

در دیموکراسی که بر این سرزمین تزریق شده است ، مشتق گونه یی را در آن مشاهده می کنیم که آن رامی توان دیموکراسی کم بند نام گذاری نمود . کم بند بودن این دیموکراسی را از آن میدانیم که برای دیکران بندی را مشخص نساخته است که از حقوق شهروندی شان دفاع خواهد شد و ایشانرا نیز یک کتله یی در پیکر بزرگ این خطه ، خواهند شناخت . از آن جای که مواد تزریقی این دیموکراسی به حد کافی نبوده است ، فقط توانسته است چند بندی برای برادران راضی و چند بندی برای برادران ناراضی را درخود بگنجاند و محصول کار خویش را پیرامون قضایایی فی مابین بالا محل و پایین محل معطوف بدارد  و برای دیگران فقط نام های از قبیل ، بیرق ملی ، سرود ملی و همچنان تلویزیون ملی را که تا حال به هیچ یک از آنها تعریف شناخته شده یی را در دست نداریم ، به ارمغان آورده است .

این نوع دیموکراسی مدعیان زیادی دارد که گویی بر این داستان سنگ تمام نهاده اند و در  هر کوچه و بازار ، امر به کاربرد پوهنتون و نهی ازاستعمال  دانشگاه  می کنند و آستین برزده اند و چنان که می خواهند  ، باید چنان شود که سالیان درازی همان آب به همان آسیاب رفته بوده است . مگر غافل از آن که دنیای مدرن امروزی با دست آوردهای انترنیت ، دست دیکتاتوری را باز می بندد و رنگ دیموکراسی را باجَرّقه یی از دانش امروزی ، از رخسار رنگ زده اش می رباید و چنان می شود که تحمل بازار مکاره ی خویش را نیز نداشته باشد . با سردر گمی های بی اساس و منطق ضعیفی که برای خواسته ی خویش خواستهای باز گو میدارند ، مگر بعید از آن نیست که کلام را تا حد مضحکه گویی به پیش اندازند و دست در  گریبان این و آن و پای شکسته زیر بار واژه گان پربار زبان پارسی  به سفسطه گویی دست برند و کار را به جای رسانند ، به گفته شاعر که:

در بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست

یا سخن دانسته گو ای مرد  دانا  یا  خموش

27.05.2013 هامبورگ


May 29th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي